و خدایی که در این نزدیکی است...

ساخت وبلاگ
استادم همیشه میگه وقتی ازت خبری نیست یعنی کارهات خوب جلو میره و وقتی که به گیر و‌گور می افتی میای پیش من! وبلاگم هم‌ همینطوری هست وقتایی که زندگی م‌حال خوشی داره اینجاها پیدام نمیشه و وقتایی که پر حرف و دلخوری م میام اینجا... هرچند چند وقتی بود که نیت کرده بودم بیام اینجا از شیرینی های زندگی م کمی بگم که اینقدر دست دست کردم که دوباره یه دلخوری پیش اومد.نمیدونم چه طور من به اینجا رسیدم که وقتی میفهمم ر.. شوهر مهربون و کاری من قرار داد تدریس بسته به جای خوشحال شدن میزنم زیر گریه! گریه آخه؟! هرچند خودم نمیفهمم گریه م دقیقا به چه دلیلی هست، به دلیل استرس مقاله و پایان نامه و جابجایی خونه یا عذاب وجدان این دو روز که عملاکاری نکردم یا بد بینی به زندگی ها که با خوندن تمام آرشیو یه وبلاگ ایجاد شده، با به دلیل اینکه ر... به من تقریبا نگفته بود که میخواد قرار داد ببنده و‌هرچی دیشب بهش میگفتم میخوای بری اون‌شرکت برای چی؟ درست و حسابی جوابم رو‌ نمیداد، یا به دلیل اینکه حس میکنم با این کارها حواس ر... پرت میشه و سنش میره بالا و برای رفتن دیگه عملا شانسی نمی مونه و ما بیچاره میشیم؟! یا به دلیل اینکه فکر میکنم ر... قیمت کمی برای کلاسش گفته و باید زیادتر میگفته که تلاشاش هدر ندره، کدومش واقعا؟اما یاد دیشب می افتم که هرچی بهش میگفتم خب فردا میخوای بری اونجا چیکار کنی، میگفت هیچی گفتن بیا در موردش صحبت کنیم!! آتیش میگیرم!!!! تازه امروز میگه چهار ماه پیش بهم پیشنهاد داده بودن!!!پ.ن.# این چند روزه که دارم بخش نتایج مقاله رو مینویسم و عین چی تو‌گل گیر کردم، بیشتر اعصابم‌ خورده و بیشتر میفهمم که من اصلا کار علمی و مقاله نوشتن رو دوست ندارم، انگار جونم رو میگیرن.به زور میشینم پاش!# از اینجا متنفرم. و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 53 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:32

ر... به نظرم یکی از باظرفیت ترین آدم هایی هست که دیدم. تو این روزها که من به زور خودم رو میکشونم که مقاله رو‌ تموم کنم و بعدش پایان نامه رو بنویسم، هر روز «انرژی منفی و اینکه من نمیتونم» رو به ر... میگم و بداخلاقی های ناشی از استرسی شدنم هم که هیچی، فراوان رخ میده! اما اون صبورانه گوش میده و از بداخلاقی هام میگذره! امروز یه لحظه خودم رو گذاشتم جاش، دیدم چه قدر حال آدم بد میشه وقتی که همسرت هر روز بهت بگه من نمیتونم، من آدم ضعیفی ام!... دیدم چه قدر آدم نا امید میشه، اما ر...، همسر صبور و مهربون من هیچ وقت نا امید نمیشه از من و همیشه سعی میکنه که منو به جلو هل بده :)پ.ن.# منم باید سعی کنم که مدیریت هیجان کنم و کمتر احساس منفی بهش منتقل کنم.# ر... تداعی کلمه قشنگه برای من، خدا اونو برای من حفظ کنه ان شالله :) و خدایی که در این نزدیکی است......
ما را در سایت و خدایی که در این نزدیکی است... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aloneweblog9 بازدید : 55 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:32